دکتر مجتبی صدریا، مدرسی فرهنگ شناسی دانشکده جامع سیاستگذاری - دانشگاه مرکزی توکیو امروز در همایش دوروزه «فرهنگ و صنعت» مقالهای با عنوان تحول در بطن تعامل (تجربه سایر کشورها درباره رابطه فرهنگ و صنعت) را ارایه داد.
وی گفت: بررسی مبانی فکری، تحقیقات فنی و تاثیرات اجتماعی انقلاب صنعتی، نشان میدهد که رابطه این پدیده اجتماعی - انقلاب صنعتی - با فرهنگ، نه رابطهای بیرونی همچون رابطه بین دو پدیده مجزا، بلکه رابطهای درونی و در واقع معلول ماهیت خود آن است. به عبارت دیگر، در همان آغاز زایش صنعت مدرن از انقلاب صنعتی، پیوند تنگاتنگ فرهنگ و صنعت رخ داده بود.
وی ادامه داد: برخلاف در هم آمیزی فرهنگ و صنعت در انقلاب صنعتی رابطه کشورهای حاشیهیی (یا در حال توسعه یا دنیای سوم) با فرهنگ و صنعت متجلی در انقلاب صنعتی، رابطهای آزمندانه، آرزومندانه و بیرونی بوده است. در این کشورها برخی خواستار ابعاد کاربردی صنعتی بوده و برای برخی دیگر ابعاد پویایی آفرین فرهنگ صنعتی اهمیت داشته است. اما در کل، فهم بیرونی صنعت مدرن برپایه توانایی تفکیک بین فرهنگ و صنعت شکل گرفته است.
صدریا همچنین گفت: بعد از جنگ جهانی دوم در جوامعی که در دوران انقلاب صنعتی، بستر امتزاج فرهنگ و صنعت بودند یا آن که دیر یا زود به اهمیت آن پی برده و در طرحهای اجتماعی خود آن را سامان دادند، ابعاد هنری به عنوان شکل ویژهای از امتزاج فرهنگ و صنعت، به طور نظاممند بررسی و در صنعت پیاده شد. در نقطه مقابل کشورهای صنعتی، در دیگر کشورها و در همان دوران بعد از جنگ جهانی دوم، پذیرش جدایی فرهنگ و صنعت همچون یک منطق، بدان منجر شد که این کشورها در قالب پذیرش “طرحهای توسعهیی” ابعاد صنعتی و فرهنگی کشورهای صنعتی را بیهیچ تغییری و بدون این که در امتزاج آنها بکوشند، به عاریت بگیرند و بدین ترتیب دولتها برای خلاصی از تنگناها، به جای رفتن در مسیر جامعه خود، راههای ناهمگون برگزینند. امروزه این تجربه 50 ساله که حاصل آن دوری بیش از پیش دوندگان کشورهای جهان سومی از اهداف خود و عدم دستیابی به منطق بهرهوری، بازده و سامان اجتماعی کشورهای صنعتی بوده است، ناممکن بودن خود را بیش از پیش ثابت کرده و نشان داده است. در این زمینه آنچه که امروزه در صحنه جهانی بروز یافته است، دو مسیر، دو تفکر و دو تفسیر متفاوت است: یکی استراتژیهای سرابی، به معنی دستیابی به سراب صنعتی شدن و تجلیات جدید و مدونتر طرحهای توسعهای (و از جمله توسعه پایدار) و دیگری تغییر در نگرش با پذیرش اجتنابناپذیر بودن کسب بینشی جامع از زیست فردی و اجتماعی.
وی ادامه داد: در بینش اخیر سرمایههای هر جامعهای در سه حیطه بررسی میشود: سرمایه طبیعی ، سرمایه اجتماعی و سرمایه فرهنگی. مناسبات موزون این سه حیطه در هر جامعه، شرط ضروری زندگی پایدار sustainable life/sustainable living است. باید توجه داشت که چالش حاصل از برخورد این سه حیطه (یا انسان، طبیعت و جامعه) به طور همزمان در همه جوامع مستقل از سطح و کیفیت صنعتی بودن آنها وجود دارد؛ حال سوال اساسی این است که آیا در جامعه ما خواست بهرهگیری از این امکان جدید، که همه جوامع را بر سر یک خط قرار داده است، وجود دارد؟